خوردن شیر خطرناک است!

George was sixty years old, and he was ill. He was always tired, and his face was always very red. He did not like doctors, but last month his wife said to him, ‘don’t be stupid, George. Go and see Doctor Brown.

George said, ‘No,’ but last week he was worse, and he went to the doctor.

he did not like milk. ‘I’m not a baby!’ he always said to his wife.

Now he looked at Dr Brown and said, ‘But drinking milk is dangerous, doctor’.

The doctor laughed and said, ‘Dangerous? How can drinking milk be dangerous?’

‘Well, doctor,’ George said, ‘it killed one of my best friends last year.’

The doctor laughed again and said, ‘How did it do that?’

‘The cow fell on him,’ George said.

جرج شصت ساله و مریض بود. او همیشه خسته بود، و صورت او همیشه قرمز بود. او از دکترها خوشش نمی‌آمد، اما ماه گذشته همسرش به او گفت: احمق نشو، جرج. و برو پیش دکتر بروان.

جرج گفت: نه. اما هفته‌ی گذشته او بدتر شد و به دکتر رفت.

اوشیر دوست نداشت. او همیشه به همسرش می‌گفت: من بچه نیستم!.

حالا به دکتر بروان نگاه کرد و گفت: اما دکتر، خوردن شیر خطرناک است.

دکتر خندید و گفت: خطرناک؟ خوردن شیر چگونه می‌تونه خطرناک باشه؟

جرج گفت: درسته، دکتر، سال گذشته یکی از بهترین دوستانِ منو کشت.

دکتر دوباره خندید و گفت: چطوری؟ (چطوری این کارو کرد)

جرج گفت: گاو افتاد روی اون.


نویسنده: رضا

A distant tour begins with one step… سفري به طول هزارفرسنگ با يك گام آغاز مي شود...

انتشار این نوشته در

ارسال یک دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *



کلیه حقوق متعلق به وب سایت سرای عالی ترجمه می باشد. - © Hcot.IR & استفاده از مطالب با ذکر نام و لینک سرای عالی ترجمه مجاز می باشد.