۱۲ فعل عبارتی یا phrasal verb با off
در این مطلب با دوازده فعل کاربردی و مهم از پرکاربردترین افعال عبارتی یا phrasal verbهایی که با کلمه off ساخته میشوند، ضمن بررسی توضیحات و مثال، آشنا میشویم.
۱- call off (something)
Definition: postpone or cancel something
معنی: به تعویق انداختن یا لغو کردن
Example: We had to call off the meeting with the new client
مجبور شدیم قرار ملاقاتمان با مشتری جدید را لغو کنیم ( به تعویق بیندازیم )
۲- go off (something)
Definition: (light or machine) stop working; (gun or bomb) explode or fire; (food) not good to eat
معنی:
– از کار افتادن و خاموش شدن (دستگاه، لامپ و …)
– منفجر شدن یا شلیک شدن (بمب، اسلحه و …)
– قابل خوردن نبودن (در مورد غذای مانده)
Example: The gun went off at the beginning of the race.
در ابتدای مسابقه اسلحه شلیک شد.
۳- lay off
Definition: to stop doing something, give up, fired (someone) from work
معنی : دست کشیدن از انجام کاری؛ اخراج شدن کسی از کار
Example: My sister was laid off from her job
خواهرم از کارش اخراج شده بود.
۴- Live off
Definition: depend on something or something as a source of income or support
معنی : وابسته به کسی یا چیزی بودن برای درآمد و خرج مالی
Example: My little brother lives off my parents.
برادر کوچکم برای خرج و مخارجش به پدر و مادرم وابسته است.
۵- Make off
Definition: leave quickly
معنی : به سرعت ترک کردن مکانی
Example: The bank robbers made off with two million dollars.
سارقان بانک ، با دو میلیون دلار پا به فرار گذاشتند (بانک را به سرعت ترک کردند)
۶- Pay off (something)
Definition: yield good results, succeed معنی : موفقیت کسب کردن ، نتایج خوبی گرفتن
Example: My hard work has really paid off. I just graduated with honors and got offered a job.
کار و تلاش سخت من ، نتایج خوبی به دنبال داشت . با مدارک و افتخارات زیادی فارغ التحصیل شدم و یک پیشنهاد برای کار داشتم .
۷- Pull off (something)
Definition: manage to make something happen معنی : مسبب اتفاق یا کاری شدن
Example: I can’t believe they were able to pull off such a big party in spite of the rain.
باورم نمیشه که اونها توانستند همچین مهمانی بزرگی را به رغم وجود بارش باران ، مدیریت کنند.
۸- Put off (something)
Definition: avoid, delay, postpone
معنی : دوری جستن ، به تاخیر انداختن ، تاخیر و تعویق
Example sentence: We put off the picnic until tomorrow because it was raining.
به خاطر اینکه باران می آمد ، برنامه پیک نیک را تا فردا به تاخیر انداختیم.
۹- Set off someone
Definition: Make someone very mad or angry
معنی : کسی را به شدت عصبانی یا ناراحت کردن
Example: Talking about politics always set my uncle off.
صحبت درباره سیاست همیشه عموی مرا عصبانی میکند.
۱۰- Show off
Definition: deliberate show or brag about one’s abilities or accomplishments
معنی : پز دادن ، نمایش عمدی برای خود نمایی کردن
Example: My friend likes to show off how much he knows about music.
دوست من همیشه میخواهد از دانسته هایش در مورد موسیقی پز دهد و خودنمایی کند.
۱۱- Take off
Definition: airplane becomes airborne OR someone quickly leaving
معنی : سرعت گرفتن و بلند شدن (هواپیما )؛ سریعاً ترک کردن جایی
Example: The police officer took off after the speeding car.
افسر پلیس بعد از دیدن ماشینی که سرعت بالایی داشت ، سرعت گرفت و به دنبالش رفت .
۱۲- Write off (something)
Definition: cancellation of a bad debt or asset
معنی : لغو بدهی و یا دارایی
Example: The bank wrote off three hundred delinquent accounts.
بانک تعداد سیصد عدد حساب متخلف را لغو دارایی کرد.