The Story Of Woodcutter

The Story Of Woodcutter

The Story Of Woodcutter

( داستان هیزم شکن )

 

Once upon a time a very strong woodcutter asked for a job in a timber merchant, and he got it. His salary was really good and so were the working conditions. For that reason, the woodcutter was determined to do his

best.His boss gave him an Axe and showed him the area where he was supposed to fell the trees

روزگاران قدیم ، چوب بر نیرومندی بود ، نزد یک تاجر چوب تقاضای کارکرد و استخدام شد . دستمزدش خیلی خوب بود و بنابراین شرایط کاری خوبی داشت . به همین دلیل ، چوب بر اراده کرد به بهترین نحو ، کارش را انجام دهد . اربابش به او تبری ای داد و محدوده ای که باید درختان را قطع میکرد ، به او

نشان داد .

The first day, the woodcutter brought fifteen (15) trees. “Congratulations,” the boss said, “Carry on with your work!”Highly motivated by the words of his boss, the woodcutter tried harder the next day, but he only could

bring ten (10) trees. The third day he tried even harder, but he was only able to bring seven (7) trees. Day after day he was bringing less and less trees

روز اول ، چوب بر پانزده درخت آورد . ارباب گفت : ”تبریک میگویم،به کارت ادامه بده“

چوب بر که از حرف اربابش حسابی تشویق شده بود ، روز بعد تلاش بیشتری کرد ، اما توانست فقط ده درخت بیاورد . روز سوم ، او بیشتر تلاش کرد اما توانست فقط هفت درخت بیاوردز. یک روز پس از روز دیگر، او کمتر و کمتر درخت آورد .

“I must be losing my strength.” The woodcutter thought. He went to the boss and apologized, saying that he could not understand what was going on

“When was the last time you sharpened your axe?” The boss asked

“Sharpen? I had no time to sharpen my axe. I have been very busy trying to cut trees

چوب بر فکر کرد : ”من حتما قدرتم را از دست داده ام”. او نزد ارباب رفت و با گفتن اینکه او نمی تواند بفهمد چه اتفاقی افتاده بود، عذر خواهی کرد .

ارباب پرسید : ”آخرین باری که تبرت را تیز کردی،چه موقع بود؟ ”

“تیز؟” من وقتی برای تیز کر دن تبرم نداشتم . من سخت مشغول قطع کردن درختان بودم .

Moral: Most of us never update our skills. We think that whatever we have learned is very much enough. But good is not good when better is expected. Sharpening our skills from time to time is the key to success

نکته اخلاقی : بیشتر ما توانایی مان را به روز نمی کنیم . فکر می کنیم آنچه یاد گرفتیم بسیار کافی است . اما خوب ، وقتی بهتر انتظار می رود ، خوب نیست . تیز کردن لحظه به لحظه مهارتهایمان ، کلید موفقیت ماست .


نویسنده: رضا

A distant tour begins with one step… سفري به طول هزارفرسنگ با يك گام آغاز مي شود...

انتشار این نوشته در

۱ دیدگاه

  1. سلام سایتتون واقعا عاالی اگر کانال تلگرام داشتین بهترمیشد

    پاسخ شما

ارسال یک دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *



کلیه حقوق متعلق به وب سایت سرای عالی ترجمه می باشد. - © Hcot.IR & استفاده از مطالب با ذکر نام و لینک سرای عالی ترجمه مجاز می باشد.