مشکلات اثرگذار بر فرآیند آموزش زبان انگلیسی

مشکلات اثرگذار بر فرآیند آموزش زبان انگلیسی

چرا پس از چند دوره آموزش زبان انگلیسی، انگیزه خود را از دست می دهیم؟

چرا پس از چند ترم شرکت در کلاس های آموزش زبان انگلیسی باز هم نمی توانیم نیاز خودرا رفع کنیم؟

چرا به خاطر وجود وقفه هایی در فرآیند آموزش زبان انگلیسی، آموخته هایمان را به فراموشی می سپاریم؟

و اینکه چرا پس از یادگیری شمار زیادی از واژگان، هنوز هم در حین صحبت کردن با کمبود واژه روبه رو می شویم؟

جنبه روانی یادگیری زبان انگلیسی

در واقع، از اولین مشکلات اثرگذار بر فرآیند آموزش زبان انگلیسی جنبه روانی زبان آموز است. در این میان، نظریه های روان شناختی کشورهای دیگر و از جمله کشورهای غربی با فرهنگ زبان آموزان کشور ما تطابق ندارد و هیچ جای شگفتی نیست که با به گارگیری این گونه نظریه ها در آموزش زبان انگلیسی، نتیجه دلخواه را به دست نیاوریم . بنابراین، در بحث تدوین مطالب آموزشی مربوط به یادگیری زبان انگلیسی، توجه به ویژگی های فرهنگی و اجتماعی کشور از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است. متأسفانه نظام آموزشی، نوع تفکر آموزشی و همچنین مطالب آموزشی زبان های خارجی که در کشورمان مورد استفاده قرار می گیرند، در بسترهایی بهترین نتیجه را خواهند داد که زبان دوم زبان آموزان، انگلیسی باشد، و این در حالی است که زبان دوم زبان آموزان ما انگلیسی نیست (زبان دوم در کشور ایران زبان آذری است).

به کارگیری زبان انگلیسی

مسئله دوم که آموزش زبان انگلیسی را در کشور ما با چالش رو به رو ساخته، نبود محیطی است که بتوان داده های زبانی فرا گرفته شده را در آن مورد استفاده قرار داد. از این رو در رابطه با مسئله آموزش زبان در کشورمان، به تحولی ساختاری نیازمندیم تا با بهره گیری از مطالب آموزشی و همچنین نحوه آموزش زبان های خارجی، کلیه خلأهای موجود را پر کنیم.

نیاز سنجی زبان آموز
مسئله دیگری که در جایگاه سوم اهمیت قرار دارد، مسئله نیاز سنجی زبان آموز است که در طراحی و تدوین مطالب آموزشی زبان انگلیسی، در کشورمان آن طور که باید و شاید مورد توجه قرار نمی گیرد. در واقع، پیش از شروع یک دوره آموزشی، کارشناسان آموزش می بایست نیاز اصلی زبان آموز را شناسایی و دوره آموزشی را بر اساس نیاز سنجی صورت گرفته طراحی کنند.
برای مثال، یک مهندس متالورژی میان سال را در نظر می گیریم که به منظور ادامه تحصیل قرار است به کشور کانادا مهاجرت کند. چنانچه از او هیچ کونه نیاز سنجی به عمل نیاید، به احتمال قوی پس از یک مصاحبه شفاهی در مورد مسائل روزمره مثل معرفی خود، غذای مورد علاقه و اینکه اوقات فراغت خود را چگونه می گذراند، از ایشان خواسته می شود که زبان آموزی را با یکی از مجموعه کتاب های آموزش زبان انگلیسی موجود در بازار کتاب آغاز کند.

حال این سؤال پیش می آید که کتاب گفته شده برای کدام گروه سنی نوشته شده است، چنین مجموعه ای چقدر با فرهنگ یک فارسی زبان نزدیکی دارد، چند درصد از آموزش هایی که در این کتاب وجود دارند برای موقعیت دانشگاهی یک مهندس متالورژی مفیدند. یادگیری واژگان انگلیسی در ارتباط با انواع موسیقی و نام غذاهای مختلف، چقدر به درد یک مهندس متالوزی می خورد؟

حال زمانی را در نظر بگیریم که پس از انجام دادن یک نیاز سنجی کامل و جامع، مشخص می شود که همان فرد مبانی ضروری زبان انگلیسی را از پیش فرا گرفته است و در زمینه برقراری ارتباط در حوزه مسائل روزمره خود در زبان انگلیسی مشکل چندانی ندارد. در واقع، دلیل ایشان برای اقدام به شرکت در کلاس زبان انگلیسی، کسب تبحر در حوزه واژگان و اصلاحات انگلیسی موردنیاز درباره رشته تحصیلی خود در یک موقعیت دانشگاهی و همچنین سؤال و جواب و تحلیل و ارزیابی در زمینه مسائل مهندسی است.

اکنون به نظر می رسد که به پرسش هایی از قبیل

چرا پس از چند دوره آموزشی زبان انگلیسی، انگیزه خود را از دست می دهیم؟

چرا پس از چند ترم شرکت در کلاس های زبان انگلیسی باز هم نمی توانیم نیاز خودرا رفع کنیم؟

چرا به خاطر وجود وقفه هایی در فرایند زبان آموزی خود، آموخته هایمان را به فراموشی می سپاریم؟

و اینکه چرا پس از یادگیری شمار زیادی از واژگان، هنوز هم در حین صحبت کردن با کمبود واژه روبه رو می شویم؟

با ذکر مثال بالا پاسخ گفته ایم. به طور حتم، یکی از مسائلی که یادگیری زبان انگلیسی را به یکی از مهارت های کاربردی زبان آموزان تبدیل می کند، مرتبط بودن زبان مد نظر با زندگی روز مره زبان آموز است. زمانی که یک مهندس متالورژی واژگانی را فرا می گیرد که هیچ ارتباطی با نیاز اصلی وی ندارند و گره ای از مشکل ارتباطی او در زبان انگلیسی باز نمی کنند به مرور زمان انگیزه خود را از دست می دهد. حال زمانی را در نظر بگیریم که او دقیقا همان چیزی را فرا می گیرد که به آن نیاز داشته و در مطالعات، مکالمه زبان انگلیسی و مکاتبات روزمره خود با آن ها سرو کار دارد، در چنین حالتی نه تنها یادگیری زبان انگلیسی او تقویت می شود بلکه با مشاهده اثر بخشی دوره در زندگی کاری و شخصی اش، انگیزه وی برای ادامه کلاس ها دوچندان می گردد.

بخش در خورد ملاحظه ای از کتاب های آموزش زبان انگلیسی موجود در کشورمان را واژگانی تشکیل می دهند که برای ایرانیان نامأنوس و ناشناخته اند. در واقع، چه ضرورتی دارد که یک زبان آموز ایرانی اسامی غذاها، نوشیدنی ها و مدهای لباس را یاد بگیرد و ذهن خود را با واژگان نامأنوسی پر کند که حتی تا آخر عمر هم ممکن است آن هارا یک با ر به کار نبرد؟ چه لزومی دارد زبان آموز اصطلاحات مورد نیاز برای موقعیت هایی را فرا بگیرد که هرگز در دنیای واقعی برایش اتفاق نخواهند افتاد؟

در واقع، ما با آموزش نکات غیر ضروری به افراد، که در بسیاری موارد زبان آموزان خردسالی هستند که در ابتدای راه یادگیری زبان انگلیسی قرار دارند، ذهن ایشان را مثلا با نام تعداد زیادی از حیوانات و اشیاء پر می کنیم که عملا کاربردی نیستند.

با ذکر مقدمه ای کوتاه و یک مثال، به این نتیجه می رسیم که گزینش ونحوه ارائه واژگان در بخش قابل توجهی از کتاب های آموزش زبان انگلیسی، عطش زبان آموز را برطرف نمی کند و واژگان کاربردی زبان انگلیسی را در اختیار وی قرار نمی دهد همان طور که گفته شد، این گونه کتاب های آموزشی به هیچ وجه مطابق با نیاز ها و دغدغه های فارسی زبان ها و به طور کلی زبان آموزان ایرانی طراحی نشده اند. از سوی دیگر، بر کسی پوشیده نیست که در فرایند آموزش زبان انگلیسی تنها مجموعه ای از عناصر ارتباطی از زبان جدید بلکه به طور قطع روح و فضای فرهنگی و روان شناختی کشوری که زبان مقصد در آن مورد استفاده قرار می گیرد، به ما منتقل می شود. از آنجا که با توجه به میانگین سنی افراد، کشور ما کشور جوانی است و بیشتر زبان آموزان کشورمان را نوجوانان و رده سنی زیر ده سال تشکیل می دهند، تاثیرات فرهنگی منفی بر این گروه سنی را نمی توان نادیده گرفت؛ چراکه از طریق موضوعات جنبی همچون آموزش، مسائل فرهنگی خیلی راحت تر انتقال پیدا می کنند. البته ناگفته نماند که کسب اطلاعات فرهنگی در مورد زبان انگلیسی، عاملی مهم در برقراری ارتباط از طریق زبان مد نظر است. به عبارت دیگر، با اطلاع از مسائل فرهنگی یک زبان خارجی، می توان با کسانی که به آن زبان صحبت می کنند، ارتباط قوی تری بر قرار کرد. شایان گفتن است که مسائل فرهنگی همواره ترکیبی ار هنجار شکنی ها و معیارهای فرهنگی قابل قبول بوده اند.

خطای راهبردی در یادگیری زبان انگلیسی

چهارمین مورد در ارتباط با شیوه یادگیری زبان انگلیسی، مسئله ای است که می توان آن را «خطای راهبردی» نامید. منظور از خطای راهبردی شروع آموزش یک زبان خارجی با رسم الخط آن زبان است. در سال های اخیر که هم مسئولان و هم والدین نگاهی جدی تر به آموزش زبان انگلیسی داشته اند، شاهد تأثیرات منفی تکیه بر رسم الخط در یادگیری زبان بوده ایم. چراکه زبان آموز در آغاز کار که همان سنین خردسالی است، به اقتضای روحیاتش تمایل دارد از طریق بازی و سرگرمی آموزش ببیند. از این رو، با آموزش از طریق نوشتن رابطه خوبی بر قرار نمی کند. در نتیجه، بسیاری از بی انگیزگی ها ریشه در مراحل ابتدایی آموزش دارد و این در حالی است که تجربه نشان داده است که آموزش از طریق نمادسازی می تواند به میزان در خورد توجهی زبان آموزان را جذب کند.

نگاه آزمون گرایانه به یادگیری زبان انگلیسی

پنجمین مورد از موارد آسیب شناسی زبان در کشور ایران، وجود نگاه آزمون گرایانه به بحث آموزش زبان انگلیسی در کشور است. نقش کلیدی زبان، برقراری ارتباط بین اعضای یک جامعه است: خواه این جامعه محدود به یک کشور باشد خواه با دیدی کلی گرایانه، یک جامعه جهانی را در بر گیرد. زبان، زادگاه هویت و نهادهای اجتماعی است خواه این جامعه محدود به یک کشور باشد خواه با دیدی کلی گرایانه، یک جامعه جهانی را در برگیرد. زبان، زادگاه هویت و نهادهای اجتماعی است و داشتن دیدی تک بعدی و در عین حال آزمون گرایانه به بحث آموزش زبان اکاری بس نادرست است. به عبارت دیگر، زبان چیزی است که باید به آن عشق ورزید و با آن زندگی کرد تا بتوان آن را به یک مهارت کاربردی و فراموش نشدنی مبدل ساخت. حال چگونه می توان انتظار داشت که مقوله ای مهم با چنین ابعاد گسترده ای تنها در قالب آزمون های پایان دوره یا آزمون های بین الملل چون IELTS مورد سنجش قرار گیرد؟ در واقع، اهمیت دادن کاذب به آزمون هایی از این دست به پیکره زبان آموزی کشور آسیب های جدی وارد آورده است. نکته در خورد توجه این است که آزمونی بین المللی همچون IELTS نمی تواند به طور صد در صد مهارت های زبان آموزی شما را بسنجد؛ چرا که با یادگیری مجموعه ای از تکنیک های موفقیت برای شرکت در چنین آزمون هایی می توان نمره قابل قبولی در آن ها کسب کرد ولی در عین حال از مهارت های لازم برای برقراری ارتباط در موقعیت های واقعی محروم بود.

روش های آموزش زبان انگلیسی

این سؤال که چه روشی برای آموزش زبان مناسب است، سؤال درستی نیست؛ چراکه هر روش در جایگاه خود تأثیرات مثبتی دارد. حال با طرح این مسئله، به ششمین چالش آموزش زبان در کشورمان، که مسئله روش ها و شیوه های آموزش زبان است، نگاهی اجمالی می اندازیم.
ما انسان ها در طول زمان سبک های یادگیری متفاوتی را تجربه می کنیم. برای مثال، به نظر می رسد که در سنین ابتدایی آموزش برای کودکان که الگوی حرکتی در آن ها کاراکتر است، روش هایی بیشترین اثر بخشی را دارند که آموزش زبان انگلیسی را از طریق حرکت و بازی ارائه می دهند. در عین حال، ممکن است با گذشت چندسال و غالب شدن الگوهای دیداری یا شنیداری، روش هایی با بهره گیری از راهکار مؤثر بر این الگوها اثر بخشی بیشتری داشته باشند. از این رو هیچگاه نمی توان از یک روش آموزشی کاملا جانب داری کرد و روشی دیگر را نا کارآمد نشان داد. برای نمونه، از یک روش آموزشی با عنوان «روش ترجمه مستقیم دستور زبان» یا GTM یاد می کنیم. این روش در سطوح ابتدایی آموزش زبان بسیار کارایی دارد اما در سطوح بیشرفته آموزش، که مبتنی بر مهارت های ارتباطی است، چندان مفید نیست. بنابراین، برای کسب نتیجه ممطلوب باید از هر روش در زمان مقتضی خود استفاده کرد. در واقع یک روش جامع و کاربردی جهت یادگیری زبان انگلیسی روشی است که در برگیرنده همه روش های مؤثر آموزشی برای فرد باشد، در زمان مقتضی مورد استفاده قرار گیرد و این قابلیت را داشته باشد که توانمندی ذهن را در یادگیری زبان انگلیسی افزایش دهد و به عبارت دیگر، بخش هایی از مغز را که به یادگیری زبان انگلیسی مربوط اند، تقویت کند. این مهم امکان پذیر نیست مگر با به کارگیری روش های مؤثر آموزشی و همچنین ترکیب آن ها با مقوله روان شناختی زبان آموز، به گونه ای که بیشترین اثر بخشی را داشته باشند.

مکالمه و دستور زبان انگلیسی

هفتمین مورد، جداسازی دو مقوله مکالمه زبان انگلیسی و گرامر زبان انگلیسی در فرایند آموزش زبان انگلیسی است. متأسفانه با وجود اهمیت فراوانی که در نظام آموزشی زبان انگلیسی در کشورمان همواره این موضوع را بیان کرده اند که اگر یک زبان آموز بخواهد زبان انگلیسی بیاموزد، حتما با دو گزینه متفاوت رو به روست: مکالمه زبان انگلیسی و گرامر زبان انگلیسی. مسئله ای که در اینجا به ذهن خطور می کند این است که این نوع تقسیم بندی در آغاز آموزش زبان انگلیسی، این ذهنیت را در زبان آموز ایجاد خواهد کرد که مؤلفه های یادگیری زبان انگلیسی در یکی از این دو گزینه خلاصه می شوند. بنابراین در اولین گام یادگیری زبان انگلیسی وجود چنین ایده ای بسیار اشتباه است.

از طراحان مواد آموزشی که به آموزش زبان انگلیسی چنین نگاهی دارند باید پرسید که چگونه بدون برداشتی منطقی از ساختارهای دستوری زبان انگلیسی، می توانیم در مکالمه زبان انگلیسی به تسلط و مهارت کافی دست پیدا کنیم. برای روشن شدن رابطه دستور زبان و مکالمه، این دو مقوله مهم در هر زبان را می توان به ترتیب به سیمان و آجرهای تشکیل دهنده یک دیوار تشبیه کرد. همان طور که استفاده از سیمان موجب ارتباط آجرهای تشکیل دهنده دیوار از یک سو و استحکام آن از سوی دیگر می شود، بر خورداری از یک پایه دستوری قوی از یک سو متضمن مرتبط ساختن اجزای زبان، شامل واژگان، اصطلاحات و غیره با یکدیگر به شکلی منطقی است و از سوی دیگر مکالمه را زیبا جلوه می دهد و همچنین جایگاه اجتماعی گوینده را آشکار می سازد.

طبیعی است که با توجه به موارد گفته شده، زبان آموزان ما حتی با شنیدن واژه «دستور زبان» عکس العملی کاملا منفی نشان می دهند و این واژه برای آن ها یادآور مجموعه ای از قوانین خسته کننده است که هیچ گونه کاربردی در مکالمه ندارند. در واقع، ما شاهد این موضوع بوده ایم که زبان آموز می بایست یکی از این دو مورد را انتخاب کند: یا با هجمه سنگین قواعد کسالت بار در کلاس های گرامر زبان انگلیسی رو به رو شود یا در کلاس های مکالمه آموزش هایی بسیار ناکافی در زمینه مهارت های ارتباطی دریافت کند. به نظر می رسد تنها راهکار، بستر سازی و ایجاد هماهنگی بین این دو مؤلفه ضروری و تلفیق این دو با یکدیگر است که کسب نتیجه مطلوب را امکان پذیر می سازد. آنچه تصویری منفی را که در طول سالیان دراز برای بیشتر زبان آموزان به وجود آمده به تجربه ای لذت بخش از آموزش گرامر زبان انگلیسی تبدیل می کند، این است که دستور زبان انگلیسی را به عنوان ابزاری معرفی کنیم که ما را یاری می دهد تا بتوانیم زیباتر و با برنامه تر صحبت کنیم. اما آنچه در واقعیت با آن مواجهیم این است که متأسفانه زبان آموزان آموختن گرامر را یک اجبار می دانند که هیچ روش دل پسندی نیز برای انتقال آن وجود ندارد. این طرز تفکر از آنجا ناشی می شود که «نکات دستوری و قواعد زبان انگلیسی» طوری به زبان آموزان ارائه می شوند که گویی نقشی اضافی یا الحاقی در مقوله یادگیری زبان انگلیسی دارند و آن ها باید نکات دستوری را به اجبار به اندوخته های زبانی خود اضافه کنند. این در حالی است که «دستور زبان» از پایه های اساسی یادگیری زبان انگلیسی است و دیگر ارکان زبان را نمی توان جایگزین آن کرد. تجربه های عینی و تحقیقی در مورد شیوه یادگیری گرامر انگلیسی، ما را با این حقیقت رو به رو کرد که آموزش گرامر انگلیسی بر اساس آنچه کتاب های رایج و روش های متداول بیان می کنند ، کاملا اشتباه است. اگر نکات دستوری به نحوی به زبان آموزان منتقل شود که اهمیت آن ها در موقعیت های واقعی در مکالمات روزمره نمایان شود، زبان آموزان به طور حتم ارتباط بیشتری با این نکات بر قرار خواهند کرد.

آنچه تا کنون مشاهده شده، ارائه نکات دستوری در قالب چارچوبی مستطیلی با تعدادی مثال مرتبط است. چنین رویکری زبان آموز را در معرض مفهومی انعطاف ناپذیر و غریبه قرار می دهد، چراکه نکات دستوری گفته شده با موقعیت های واقعی، که زبان آموز با آن ها مواجهه خواهد شد، ترکیب نشده اند. پس شایسته و بایسته است که زبان آموز در آغاز به طور غیر مستقیم با یک بحث دستوری در قالب یک متن، مکالمه، شعر و …. رو به رو شود. سپس، مطابق با دریافت عینی و شهودی اش از آن موضوع، دستور زبان را در کالبد ذهنی و درونی خود تجسم کند. به بیان دیگر، نگاه ما به بحث دستور زبان باید منطقی باشد که هر کس بنا بر میزان نیاز ها و توانای هایش از آن بهره مند گردد. آنچه به تکرار دیده می شود، این است که کتاب های آموزش دستور زبان موجود در کشور، دستور زبان را بدون هیچ پیش زمینه ای به زبان آموزان ارائه می دهند. متأسفانه این دسته از کتاب ها از دستور زبان جدید حرفی نمی زنند و دستور زبان را طوری آموزش می دهند که زبان آموز قادر به درک استثناهای موجود در موضوعات طرح شده نخواهد بود. در مقابل، وی می بایست کلیه این قوانین را بدون کم و کاست حفظ کند، غافل از اینکه یک نکته دستوری بنا بر موفعیتی که در آن مورد استفاده قرار می گیرد. می تواند نقش کاملا متفاوتی ایفا کند.

زبان آموزی که گرام انگلیسی را با چنین روشی فرا گرفته باشد، خلاقیت بیانی محدودی خواهد داشت، چراکه در گام نخست به وی نیاموخته اند که در برخی موارد می بایست دستور زبان را فدای معنی کند و نباید به صرف اینکه قاعده ای را فرا گرفته است، از معنی دور شود. آنچه یادگیری گرامر انگلیسی را به تجربه ای لذت بخش مبدل می سازد ، مرتبط ساختن چنین مواردی با مسائل تحقیقی در خارج از کلاس درس است. تجربه نشان داده است که یادگیری زبان انگلیسی تا حد زیادی وابسته به تحقیق و جست و جوی زبان آموز در خارج از کلاس درس است. درواقع، به جای آنکه زبان آموز را در میان انبوهی از اطلاعات متنوع و متفرق قرار دهیم و اورا خسته کنیم، پیش از گفتن یک موضوع دستوری می توانیم از وی بخواهیم که به بررسی و تحقیق در مورد آن بپردازد. در این صورت از میزان سختی و بیگانگی موضوع کاسته خواهد شد و آن ساختار و همچنین کاربردش برای زبان آموز ملموس می شود.

از آنجا که فراگیرندگان همواره به معلم و استاد زبان انگلیسی خود به چشم مرجعی نگاه می کنند که حرف اول و آخر را می زند، اکثر زبان آموزان به تحقیق و کار خارج از کلاس گرایشی نشان نمی دهند. در حقیقت، درست آن است که به معلم و استاد بیشتر به چشم ناظر و مکمل نگاه کنیم. اگر چنین دیدی به معلم و استاد داشته باشیم، معرفی یک مرجع به زبان آموزان برای تحقیق خارج از کلاس درس ضروری خواهد بود. مسئله دیگری که آموزش زبان انگلیسی، و به خصوص گرامر زبان انگلیسی، را با چالش رو به رو ساخته است، استفاده از لحن رسمی و خشک برای انتقال مسائل دستوری است؛ در حالی که در این فرایند به طور حتم می بایست از ادبیاتی لطیف و آمیخته با شوخی و طنز استفاده کنیم. امید است که بدین وسیله زبان آموزان با میل و رغبت بیشتری به این مباحث بپردازند و این نکات، ماندگاری بیشتری در ذهن آن ها داشته باشد.

برای مثال، چنانچه بخواهیم تفاوت بین دو زمان ماضی نقلی و ماضی نقلی استمراری را بیان کنیم، می توانیم آن را که بیشتر از جنس حسی است، در قالب یک داستان به صورت زیر بیان کنیم.

روزی سام و دوستش، لئوناردو، با هم قرار گذاشتند به سینما بروند. آخرین سئانس سینما ساعت ۹ شب شروع میشد. از این رو آن ها قرار گذاشتند که همدیگر را رأس ساعت ۸:۴۵ در سالن انتظار سینما ببینند. سینما از خانه سام خیلی دور بود و او ساعت ۹:۲۰ دقیقه به سر قرار رسید لئوناردو خیلی از دست سام عصبانی بود: چون بخشی از فیلم را از دست داده بود. بنابراین، برای اینکه نشان دهد که چقدر منتظر دوستش بوده و حس واقعی خود را بیان کند، از ساختار زیر استفاده کرد:

I,ve been wating for you 

حال ممکن است این سؤال برای زبان آموز پیش بیاید که چرا لئوناردو از ساختار I,ve wated for you  استفاده نکرد؟؟؟ در اینجاست که معلم می تواند تجربه آموزش دستور زبان را به تجربه ای به یاد ماندنی برای زبان آموزان مبدل سازد، با توضیح این مسئله که هر زمان بخواهیم در مورد کاری اغراق کنیم یا شدت چیزی را به طرف مقابلمان نشان دهیم. می توانیم از زمان ماضی نقلی استمراری استفاده کنیم.

حال که مشخص شد مشکلات دستور زبانی بیشتر زبان آموزان از کجا ناشی شود، به آسانی می توان توضیح داد که چرا بسیاری از آنان به «اشباع زبانی» می رسند. در واقع، اشباع زبانی وقتی پیش می آید که زبان آموز به دلیل نداشتن پایه ای درست و ماندگار از آموزه های زبانی، مجبور به تکرار نکات و مطالبی طی ترم های متوالی می شود. در چنین شرایطی، او کاملا از موضوع مورد بحث آگاه است اما در به کارگیری آن با مشکلات زیادی رو به روست. برای مثال، بیشتر دانشجوان با آنکه در دوران تتحصیل خود نکات دستوری زیادی را فرا گرفته اند، باز هم در ترم اول دانشگاه به گذراندن واحد های پیش نیاز زبان نیاز دارند. در واقع، به منظور جلوگیری از چنین رویدادی می بایست گام های آغازین یادگیری زبان انگلیسی را درست برداشت و زبان را درونی یا به اصطلاح اینترنالایز (Internalize) کرد.

خصوصیات زبان آموز

هشتمین مورد در رابطه با آسیب شناسی آموزش زبان در کشورمان، نبود تعریفی جامع از زبان آموز در فرهنگ ماست. به عبارت دیگر، زبان آموزان معنی زبان آموز بودن و وظایف زبان آموز را به درستی درک نکرده اند. برای مثال، اکثر آنان با الفبای آوانگاری آشنایی ندارند و در نتیجه، نمی توانند درستی یا نادرستی تلفظ یک واژه انگلیسی را در فرهنگ لغت مربوطه بررسی کنند. آشنایی با این علائم هموار کننده راه زبان آموز در مسیر یادگیری یک زبان خارجی است، حال آنکه بسیاری از زبان آموزان از این مهم غافل اند و به نکات پراکنده ای که در طول ترم های متوالی در اختیارشان قرارا می گیرد، اکتفا می کنند. یکی دیگر از ویژگی های یک زبان آموز این است که بتواند معنی واژگان را به زبان مورد نظر بیان کند. این در حالی است که زبان آموزان ما اغلب به جای تعریف کردن یک واژه مثلا به زبان انگلیسی، برای آن مترادف می آورند. از دیگر خصوصیات بسیار مهم زبان آموز، آگاهی از تفاوت واژگان و مترادف های آن هاست. گاهی مشاهده می شوند که زبان آموزان به دلیل نا آگاهی از معنای درونی واژگان یا «Connotative Meaning» مرتکب اشتباه های بارزی می شوند. به مثال زیر توجه کنید.

مایکل که آلمانی بود و داشت زبان انگلیسی را یاد می گرفت، برای واژه Thin به معنای لاغر دو مترادف Skinny و Slender را حفظ کرده بود اما در یک مهمانی شرایط بسیار دستپاچه کننده ای برایش به وجود آمد. او که یکی از دوستانش را پس از سال ها دیده یود، متوجه کاهش وزنش شد و در صدد برآمد که او را برای رژیم غذایی مناسبش تحسین کند. مایکل پس از گفتن جمله You,re very skinny متوجه نگاه سرد و ناراحتی دوستش شد در واقع، او خبر نداشت که واژه Skinny بار منفی دارد و نمی دانست که این واژه به کسی اطلاق می شود که به دلیلد سوء تغذیه لاغر شده است.

با ذکر این مثال، اهمیت و لزوم بسیار زیاد آگاهی از معانی مختلف به منظور برقراری ارتباطات مؤثر تر مشخص می شود.

مهارت های جانبی زبان انگلیسی

نهمین مورد از موارد آسیب شناسی آموزش زبان در کشورمان، نگاهی است که بیشتر استادان و بالطبع، زبان آموزان به مهارت های مختلف زبان انگلیسی دارند. در واقع، این اعتقاد که یادگیری زبان انگلیسی مستلزم آموختن چهار مهارت گفتن، شنیدن ،خواندن و نوشتن است، باعث می شود که از مهارت های زیر شاخه یا به اصطلاح Subcategories غافل شویم. برای مثال، چنانچه زبان آموزی در مهارت مکالمه زبان انگلیسی Speaking مشکل داشته باشد، می بایست پس از تحلیل مشکلات وی در این زمینه، این مشکلات را در زیر مجموعه های مهارت گفتن، شامل دامنه واژه، تلفظ، روان صحبت کردن، صحیح صحبت کردن، فشار صوتی در سطح کلمه یا جمله، دستور زبان و غیره، جست و جو کرده و پیرو آن، راهکار مناسب را اتخاذ کنیم. این گونه راهکارها به فرایند یادگیری زبان انگلیسی سرعت می بخشند ،چراکه با آگاهی از زیر مجموعه های مهارت های کلیدی می توان مستقیما به مشکلات و رفع آن ها پرداخت.

هنر یادگیری زبان انگلیسی

بیشتر استادان زبان به زبان به چشم یک درس نگاه می کنند. همین امر ما را بر آن داشت تا چالش دهم را به این موضوع اختصاص دهیم که زبان یک علم، و روش به کارگیری آن یک هنر است. در واقع، اگر ما یادگیری زبان انگلیسی را با یادگیری درس هایی چون ریاضی و فیزیک مقایسه کنیم، دست به کاری بس اشتباه زده ایم. در حقیقت، آنچه یادگیری زبان انگلیسی را از دیگر درس ها متمایز می سازد، انعطاف پذیری زبان انگلیسی است. ذکر تفاوت های درسی مثل ریاضیات و هنری همچون زبان، از حوصله این بحث خارج است اما برای روشن شدن مطلب به ذکر دو نمونه اکتفا می کنیم. برای مثال، قوانین درس ریاضیات همیشه و همه جا ثابت اند و نمی توان برای آن ها استثنا قائل شد. درس ریاضیات یک درس سلسله مراتبی است؛ به این معنی که دانستن قوانین پایه ای این درس – مثل چهرا عمل اصلی- برای تکمیل مراحل بعدی الزامی است. این در حالی است که داشتن چنین نگاهی در ارتباط با یادگیری زبان انگلیسی نه تنها برای زبان آموزان مفید نیست بلکه فرایند یادگیری را دچار اختلال می کند. قوانین زبان انگلیسی بر خلاف درسی همچون ریاضیات انعطاف پذیرند و فراگیرنده ملزم به پیروی از آن ها بدون در نظر گرفتن هیچ گونه استثنایی نیست. در فرایند یادگیری زبان های انگلیسی، زبان آموز ملزم به یادگیری مثالا مهارت گفتاری و سپس مهارت نوشتاری نیست بلکه چنین مهارت هایی را می تواند به طور هم زمان فراگیرد.

سن یادگیری زبان انگلیسی

معضل یازدهم که جزو آسیب شناسی آموزش زبان انگلیسی در کشور ما به حساب می آید، بحث سن زبان آموزان است. در برخی کلاس های آموزش زبان مشاهده می شود که زبان آموزانی با طیف های سنی متفاوت کنار هم نشسته اند. این مسئله می تواند فرایند زبان آموزی را به نوعی مختل کند. در واقع، افرد نه تنها در سنین مختلف از ظرفیت های یادگیری متفاوتی برخوردارند بلکه سبک های یادگیری متفاوتی نیز دارند. برای مثال، در کلاس هایی که اختلاف سن زبان آموزان بسیار زیاد است، مباحث درسی ممکن است گروهی از زبان آموزان را جذب کند و مورد استقبال گروهی دیگر قرار نگیرد.

پیشینه یادگیری زبان انگلیسی

چالش دوازدهم را با ذکر مثالی شرح می دهیم. از مزایای برخورداری از پزشک خانوادگی این است که هر یک از اعضای خاانواده یک پرونده جداگانه دارد. به این ترتیب، پزشک معالج می تواند پیشینه پزشکی بیمار خود را دنبال کند.
در واقع، پزشک با علم به خصوصیات فردی بیمار خود و همچنین آگاهی از سرعت بهبود او و بسیاری معیارهای دیگر، بهترین درمان را در نظر می گیرد. برخی از کارشناسان آموزش زبان انگلیسی در دنیا آنچنان به این مسئله اغراق آمیز نگاه کرده اند که اعتقاد دارند برای هر زبان آموز یک معلم زبان مجزا می بایست در نظر گرفت. در واقع، داشتن چنین رویکردی نسبت به کلاس ها ی زبان صحیح تلقی نمی شود؛ چرا که فرایند یادگیری زبان انگلیسی در کلاس های گروهی به مراتب تأثیر گذارتر است اما با الهام از چین رویکردی حداقل می توان انتظار داشت که هر زبان آموز یک پرونده شخصی داشته باشد. در حقیقت، با پرکردن خلا مشاوره در کنار آموزش زبان می توان به چنین نمایه هایی دست یافت که در بردارنده پیشینه زبان آموزی فرد همچنین دغدغه ها، علایق، نقاط ضعف و قوت، الگوی یادگیری زبان انگلیسی و دیگر اطلاعات شخصی هستند که در فرایند یادگیری زبان انگلیسی تأثیر گذارند.

آموزش زبان انگلیسی و خانواده

آخرین مورد از موارد آسیب شناسی یادگیری زبان انگلیسی، مربوط به خانواده زبان آموز است. تجربه نشان داده است خانواده هایی که فرایند زبان آموزی فرزندانشان را دنبال می کنند، شاهد پیشرفت فرزندانشان خواهند بود.

البته آنچه در اینجا اهمیت دارد، این است که نظارت خانوانده نباید به دخالت در فرایند یادگیری زبان تبدیل شود. برای روشن شدن این مطلب به مثال های زیر توجه کنید؛ پدرو مادری را در نظر بگیرید که برای فرزند خردسال خود در دو سالگی معلم خصوصی زبان می گیرند و با این کار همانند بسیاری از دیگر والدین مرتکب بک اشتباه راهبردی می شوند. در واقع، آن ها در حالی که نمی دانند یادگیری زبان انگلیسی در زیر ۳٫۵ سالگی کاری نادرست است، امید دارند آینده روشنی برای فرزند خود رقم بزنند. قرار دادن کودک در چنین شرایطی مانع از آن می شود که کلیه توانمندی های یادگیری وی مورد استفاده قرار گیرد. حال ممکن است این سؤال پیش آید که پس چگونه کودکان فارسی زبان خارج از کشور، هم زمان دو زبان را فرا می گیرند.
در پاسخ می توان گفت که زبان انگلیسی، برای مثال، برای چنین کودکانی به منزله زبان دوم است. از این رو، کودک به طور کاملا طبیعی همان طور که زبان مادری خود را یاد می گیرد، زبان دوم را نیز فرا خواهد گرفت.
دسته دیگر از والدین آن هایی هستند که درگیر کردن خود در فرایند زبان آموزی فرزندشان را با دخالت در زبان آموزی وی اشتباه می گیرند. در حقیفت، این گروه از والدین به جای ایجاد فرصتی برای فرزندان خود برای تمرین آموخته های کلاسی شان در محیطی فارغ از هر گونه نگرانی، دست به آموزش نکات دستوری و حتی ترجمه واژگان می زنند. این در حالی است که آگاهی از نحوه یادگیری زبان آموز، راهکارهای آموزش و کاربرد شناسی تنها چند مورد از معیار هایی هستند که یک معلم زبان با برخورداری از آن ها اقدام به آموختن زبان به زبان آموزان می کند.
خانواده ها با ایجاد محیطی رقابتی، انگیزشی و اثر بخش می توانند تأثیر درخور ملاحظه ای در فرایند زبان آموزی فرزندانشان داشته باشند.

در خاتمه این بخش با آگاهی از مسائلی که آموزش زبان را در کشور ما تحت الشعاع قرار داده اند، لازم است تعریفی از نظام آموزشی را اراده دهیم. به طور کلی، نظام به مجموعه ای منظم اطلاق می گردد که هدف خاصی را دنبال می کند و ویژگی ها و جزئیات منحصر به فردی دارد. مجموعه ای که به آن «نظام آموزشی» اطلاق می شود، باید مسائلی چون هدف نظام، رده سنی مورد نظر، و نتیجه مطلوب خود را در مورد روش های کارآمد زبان آموزی روشن سازد.

گفتنی است که یک نظام آموزشی قوی و مدوّن که مناسب و فراخور حال اقشار مختلف جامعه، از تحصیل کرده تا بی سواد و از جوان تا پیر باشد، می بایست دست کم ویژگی های زیر را دارا باشد:

  • ایجاد میل و انگیزه در زبان آموزان برای فعالیت بیشتر؛
  • پرورش زبان آموز در تمام مسائل کاربردی زبان انگلیسی؛
  • استفاده از زبان ساده و طنز در انتقال مفاهیم دستوری زبان انگلیسی؛
  • ایجاد فضای متنوع در نظام آموزشی؛
  • تلفیق نکات دستوری و مکالمه زبان انگلیسی با یکدیگر؛
  • فرصت بخشیدن به زبان آموزانی که به علت وجود مسائلی نظیر استعداد باطنی در یادگیری زبان انگلیسی و مشکلات شخصی از برنامه مورد نظر عقب می مانند؛
  • نهادینه سازی بحث آموزش زبان انگلیسی در زبان آموز؛
  • ایجاد فضایی پویا به منظور ارتقای روابط زبان آموزان با یکدیگر (Group Dynamics)؛
  • ایجاد شرایطی به منظور ارتقای عزت نفس زبان آموزان؛
    و ….. .

نویسنده: رضا

A distant tour begins with one step… سفري به طول هزارفرسنگ با يك گام آغاز مي شود...

انتشار این نوشته در

ارسال یک دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *



کلیه حقوق متعلق به وب سایت سرای عالی ترجمه می باشد. - © Hcot.IR & استفاده از مطالب با ذکر نام و لینک سرای عالی ترجمه مجاز می باشد.