داستان کوتاه انگلیسی

داستان کوتاه انگلیسی

داستان پنجم از سری داستانهای کوتاه انگلیسی در مورد شخصی به نام هری است که پاهای بزرگی دارد. این داستان کوتاه انگلیسی نیز مانند سایر داستانها همراه با فایل صوتی و پرسش ها و نیز پاسخ آنها در سایت قرار داده می شود. همچنین PDF داستان انگلیسی را نیز می توانید دانلود کنید. این داستان انگلیسی بامعنی در سایت قرار داده می شود تا افرادی که سطح پایینتری دارند، در صورتی که متن انگلیسی را متوجه نشدند با مطالعه متن فارسی از آن استفاده کنند. تلاش کنید بعد از خواندن متن به سوالات پاسخ دهید. همچنین متن انگلیسی را فایل صوتی گوش دهید. می توانید یکبار نیز فایل صوتی را بدون متن گوش بدهید تا ببینید چقدر از آن را می توانید بفهمید. اینکار باعث تقویت قدرت شنیداری شما می شود.

 

در انتها نیز یک جدول برای شما قرار دادیم که می توانید آن را حل کنید. پاسخ آن نیز در بخش پاسخ ها موجود است. دقت کنید هرچقدر بر روی مهارت شنیداری و خواندن خود کار کنید سریعتر در زبان انگلیسی پیشرفت می کنید. افرادی که صرفا به کلاسها یا مطالب گرامری تکیه می کنند معمولا چندین مشکل بزرگ پیدا می کنند. اول اینکه مطالب جدید را هر چقدر مطالعه می کنند نمیفهمند چون در زمینه Reading تلاش زیادی نکرده اند. مخصوصا هنگامی که در متنی لغت جدیدی باشد نمی توانند معنی آن را حدس بزنند. در این باره بعدا بیشتر صحبت خواهیم کرد. مشکل دیگر این است که هنگامی که فیلم یا شبکه های زبان اصلی را نگاه می کنند متوجه نمی شوند، به بیان دیگر در Listening ضعیف هستند. برای تقویت لیسنینگ تنها و تنها باید گوش بدهید. هرچقدر بیشتر به مطالب انگلیسی گوش بدهید در زمینه شنیداری قوی تر می شوید. مشکل سوم نیز این است که به زودی مطالب را فراموش می کنند.

ترجمه فارسی

یکی از پاهای هری از آن یکی بزرگتر بود. او به یکی از دوستانش بنام دیک گفت : من اصلا نمی توانم کفشی با پوتینی اندازه پایم پیدا کنم.

 دیک گفت : چرا پیش یک کفش‌دوز نمی‌روی؟ یک کفش دوز خوب کفشی اندازه پاهایت می دوزد.

هری گفت : من تا به حال به کفش دوز مراجعه نکرده‌ام. خیلی گران نمی گیرد؟

دیک گفت : نه. بعضی از آنها گران نمی گیرند. یک کفش دوز خوب و نسبتا ارزان در روستای ما هست. این هم آدرس اوست. دیک یک چیزهایی روی کاغذ نوشت و به هری داد. چند روز بعد هری به کفش دوزی روستای دیک رفت و کفشی برای او دوخت.

هفته بعد هری دوباره به مغازه رفت و به کفشهایش نگاه کرد. بعد با عصبانیت به کفش دوز گفت : تو احمقی! من گفتم : کفشی بدوز که یک لنگه‌اش بزرگتر از دیگری باشد اما تو یکی را کوچکتر از دیگری دوختی.


نویسنده: رضا

A distant tour begins with one step… سفري به طول هزارفرسنگ با يك گام آغاز مي شود...

انتشار این نوشته در

ارسال یک دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *



کلیه حقوق متعلق به وب سایت سرای عالی ترجمه می باشد. - © Hcot.IR & استفاده از مطالب با ذکر نام و لینک سرای عالی ترجمه مجاز می باشد.