شعر سهراب “ساده رنگ “Plain Colour

plain_partyware_front

آسمان آبی تر

آب ، آبی تر

من در ایوانم ، رعنا سر حوض

رخت می شوید رعنا

برگ ها می ریزد

مادرم صبحی می گفت :

موسم دلگیری است!

من به او گفتم : زندگانی سیبی ست ‚ گاز باید زد با پوست

زن همسایه در پنجره اش ، تور می بافد ، می خواند

من ودا می خوانم ، گاهی نیز

طرح می ریزم سنگی ‚ مرغی ‚ ابری

آفتابی یکدست

سارها آمده اند

تازه لادن ها پیدا شده اند

من اناری را ، می کنم دانه ، به دل می گویم :

خوب بود این مردم ، دانه های دلشان پیدا بود!

می پرد در چشمم آب انار : اشک می ریزم

مادرم می خندد

رعنا هم

 
Plain Colour

The sky, bluer

The water, bluer

I am on the veranda. Ra’na is by the pool

She is washing clothes

Leaves are falling

It’s a sad season , said Mother this morning

Life is an apple , said , One should bite it unpeeled

The next-door woman is weaving nets at her window

Huming to herself

I am reading the Vedas

Making sketches of rocks , fowls , and clouds

A full sunshine

Starlings are coming

Nasturtiums are blossoming

I crack a pomegranate , thinking to myself

! If only the seeds of people’s hearts could be seen

The pomegranate juice spurts into my eye : my tears flow

Mother bursts into laughter

So does Ra’na


نویسنده: رضا

A distant tour begins with one step… سفري به طول هزارفرسنگ با يك گام آغاز مي شود...

انتشار این نوشته در

ارسال یک دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *



کلیه حقوق متعلق به وب سایت سرای عالی ترجمه می باشد. - © Hcot.IR & استفاده از مطالب با ذکر نام و لینک سرای عالی ترجمه مجاز می باشد.